اگر در عالمِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1060

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

اگر در عالمِ غیبم دهی راه

1 اگر در عالمِ غیبم دهی راه شود بر من زبانِ خلق کوتاه

2 جزین کز خود برون آری تمامم بحمدالله ندارم هیچ دل خواه

3 مرا از من اگر وا می ستانی تو می مانی و بس الحمدلله

4 درآ تا من شوم از خانه بیرون گدایی را نزیبد منصبِ شاه

5 به جز بر آستانِ دل ستانم نمی خواهم محلّ و منصب و جاه

6 چه جایِ جاه و منصب پیر زالی دو عالم را بسوزاند به یک آه

7 ز مبدا فطرتی دارند هر کس که کس از فطرتِ خود نیست آگاه

8 به جنبِ مهرِ یارِ مهربانم پشیزی بر نیاید مهر تا ماه

9 به خود نتوان سپردن ره به مقصد دلالت باید ای خودبین درین راه

10 ترا هر دیده کز عینِ یقین دید در آن دیده نگنجد شکّ و اشباه

11 همه هر چ از تو می آید فتوح است در آیینِ نزاری نیست اکراه

عکس نوشته
کامنت
comment