- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر در عالمِ غیبم دهی راه شود بر من زبانِ خلق کوتاه
2 جزین کز خود برون آری تمامم بحمدالله ندارم هیچ دل خواه
3 مرا از من اگر وا می ستانی تو می مانی و بس الحمدلله
4 درآ تا من شوم از خانه بیرون گدایی را نزیبد منصبِ شاه
5 به جز بر آستانِ دل ستانم نمی خواهم محلّ و منصب و جاه
6 چه جایِ جاه و منصب پیر زالی دو عالم را بسوزاند به یک آه
7 ز مبدا فطرتی دارند هر کس که کس از فطرتِ خود نیست آگاه
8 به جنبِ مهرِ یارِ مهربانم پشیزی بر نیاید مهر تا ماه
9 به خود نتوان سپردن ره به مقصد دلالت باید ای خودبین درین راه
10 ترا هر دیده کز عینِ یقین دید در آن دیده نگنجد شکّ و اشباه
11 همه هر چ از تو می آید فتوح است در آیینِ نزاری نیست اکراه