1 گر لایق خدمتم ندانی بر خویش تا من سر خویش گیرم و کشور خویش
2 یا همچو همای بر من افکن پر خویش تا بندگیت کنم به جان و سر خویش
1 کسی که شمع جمال تو در نظر دارد ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
2 ز مرهمش نبود سود دردمندی را که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
1 دلم بربود و درمان نیست در دست وصال او مرا درمان دردست
2 ز هجرم اشک دیده گشته گلگون ز دردم رنگ رو چون کاه زردست
1 دلبرا تا کی زنی بر جان ما تیغ جفا بگذر از این رسم جانا مگذر از راه وفا
2 ترک چشم مست ما چندم جفا بر جان کند من بلا تا کی کشم از دست آن ترک خطا