1 باشد بدل شکایت اگر از غمی ترا باهیچکس مباد حکایت از آن کنی
2 گردوست است رنجه نماییش دل زغم ور دشمن است خاطر او شادمان کنی
3 وین هم غم دگر که زبیهوده گفتنی دلشاد دشمنان و غمین دوستان کنی
1 کشور دل از جهانی دیگر است این زمین را آسمانی دیگر است
2 ای جهان از راه ما بردار دام طایر ما زآشیانی دیگر است
1 تنها نه من که چشم جهانی بروی تست روی نیاز خلق زهر سو بسوی تست
2 بیچاره آن که از تو بغفلت گذشته است غافلتر آنکه با تو و در جستجوی تست
1 عشق آفت و حسن دلفریب است نه طاقت آن نه زین شکیب است
2 بر درد دلم دوا روا نیست این درد که دارم از طبیب است