- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری بهتر بود از مسند شاهی و امیری
2 ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن این فقر به از مملکت میر و وزیری
3 شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها کاندر دو جهان در صدد گیر و مگیری
4 از شاه بپرسند قیامت که: چه خواهی؟ چون قصه عیانست بگوید که: فقیری
5 دنیا همگی غصه و فتنه و ملامت جهدی بکن، ای دوست، که در غصه نمیری
6 گر زانکه نداری بجهان جاهی و مالی طیره مشو، ای دوست، که خورشید منیری
7 گر فضل خدا همره جان تو نباشد سودی نکند فصل و مقامات حریری
8 یا رب، بدل عاشق بیچاره نظر کن سلطان نصیری و شهنشاه ظهیری
9 همواره دل قاسم بیچاره اسیرست پیری و فقیری و غریبی و اسیری