اگر غمی است مرا بر دل، از از سلمان ساوجی غزل 91

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست

1 اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست

2 همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست

3 حسد برم که چرا دیگری خورد، غم تو مرا به دولت عشق تو گر چه غم، کم نیست

4 مرا که زخم جفا خورده‌ام، دوا فرما به ضربتی دگرم، کاحتیاج مرهم نیست

5 دلم که دست به حبل المتین زلف تو زد ز ملک کوته عمرش، چه غم، که محکم نیست

6 مجوی محرم و همدم طلب مکن، سلمان که در دیار تو، محرم نماند و همدم نیست

7 مگو به باد، غم دل که باد را در دل اگر چه آمد و شد هست، لیک محرم نیست

عکس نوشته
کامنت
comment