1 گر کار به رندان قدحنوش افتد در عذر گنه، دل ز ره هوش افتد
2 دلگرمی طاعت رود از اشک ریا از آب فسرده، دیگ از جوش افتد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لب شود ریش ار برد نام دل افگار ما آستین سوزد اگر چیند نم از رخسار ما
2 سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده میآید ز استغفار ما
1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت
2 دایم از جام بلا زهر هلاهل میکشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟
1 خلاصیام ز کمند تو در ضمیر مباد اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد
2 نهفته مهر تو در سینه ورنه میگفتم چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به