گر باد دی بگلشن دم میزند از آشفتهٔ شیرازی غزل 1188

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گر باد دی بگلشن دم میزند بسردی

1 گر باد دی بگلشن دم میزند بسردی از باد دی بگرمی از می برآر گردی

2 گه از نوا و از زنگ گاهی زآب گلرنگ بگشای این دل تنگ بزدا زچهره زردی

3 مطرب بزن تو دستی ساقی بکوب پائی مینا بیار و بشکن این طاق لاجوردی

4 طوف حریم دلها از یکنظر توان کرد بیهوده کرده حاجی یکعمر رهنوردی

5 اندر حریم جانان بی درد ره ندارد ایدل اگر توانی از جان بجوی دردی

6 آشفته باش اما اندر شکنج یک زلف دیوانه وار تا کی ایدل بهرزه گردی

7 دیگر تو ای سکندر آب خضر نجوئی از آب عشق خوبان گر نیم جرعه خوردی

8 از آبشار وحدت خمخانه محبت کز یک نمش جهنم چون یخ شود بسردی

9 آب ولای حیدر آن شهسوار صفدر شاهی که کوفت نوبت در لامکان بمردی

عکس نوشته
کامنت
comment