- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر وصال میسّر شود دگر بارم فراق بیش فریبم دهد نپندارم
2 ز بس که خیلِ خیالت عذاب می دارد هزار جهد کنم تا شبی به روز آرم
3 چو ژاله بر ورقِ سرخ گل شقایقِ اشک ز ابرِ دیدۀ پرخون چنان فرو بارم
4 که موج تا به گریبان برآید از دامن گر آستین زرهِ سیلِ دیده بردارم
5 چو با خیالش هم خانه می توانم بود رقیب گو به سرِ کویِ دوست مگذارم
6 نمی رود نفسی چشم هاش از چشمم که بر ستارۀ بام است چشم بیدارم
7 فغان ز دستِ ملامت گرانِ نا هموار که سر ز خجلتِ این در کشیده هم وارم
8 مگیر مدّتِ هجران نزاریا ز حیات که من عذابِ الیم از حیات نشمارم
9 اگر قضایِ فراقم امان نخواهد داد گواه باش که من زین حیات بیزارم