- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر آفتاب تجلیش روی بنماید دلا یقین که تو را کار بسته بگشاید
2 اگرچه هست بر آئینه صفا زنگار به صیقل در توفیق زنگ بزداید
3 وگر چو زلف پریشانیم نباید دید اگر به یک سر مو در عنایت افزاید
4 چه حاجتست مرا بر دری دگر رفتن به حال بنده اگر التفات فرماید
5 اگر کند نظری بر جهان ز روی کرم کلاه مهر ز فرق زمانه برباید
6 اگر نپروردم روزگار دون چه شود مرا عنایت پروردگار می باید
7 مرا ز دوست بباید شب وصال ولی به حسن دلبر من هیچ در نمی باید
8 شدیم معتکف خاک درگه جانان ز چرخ سفله ببینیم تا چه می زاید
9 اگر امید توان داشت عفو در عقبی اگر مراد جهانم نمی دهد شاید