اگر خورشید را در زیر دامان از حزین لاهیجی غزل 792

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

اگر خورشید را در زیر دامان می توان کردن

1 اگر خورشید را در زیر دامان می توان کردن گلِ داغ تو را در سینه پنهان می توان کردن

2 نمی دارد سحر، هر چند می دانم شب هجران درین غم طرّهٔ آهی پریشان می توان کردن

3 گرفتم صید مطلب نیست در دست کسی امّا کمند ناله بی درد، پیچان می توان کردن

4 چمن هر چند دلگیر است بی آن گلعذار امّا ترنّم گونه ای با عندلیبان می توان کردن

5 به حالم گر چه رحمت نیست امّا از دل آسایی دُر اشکی، ز کنج دیده غلتان می توان کردن

6 تو را رسوا اگر خواهد حزین آن یار پنهانی دو عالم چاک را نذر گریبان می توان کردن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر