اگر دریا ز اشکم دم زند، از سلیم تهرانی غزل 495

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

اگر دریا ز اشکم دم زند، آشوب می‌خواهد

1 اگر دریا ز اشکم دم زند، آشوب می‌خواهد وگر آتش کند دعوی به آهم، چوب می‌خواهد!

2 نمی‌خواهم که از راز من او هم باخبر گردد چو عشق اینجا رسد، کی قاصد و مکتوب می‌خواهد

3 ز روی دل بود نقشی که بر آیینهٔ جان است بد کس را نخواهد هرکه خود را خوب می‌خواهد

4 در اصلاح دل من گوشهٔ دامان او کافی‌ست غبار خانهٔ آیینه کی جاروب می‌خواهد

5 سلیم از جذبهٔ ظاهر چنین تحقیق شد ما را که یوسف را زلیخا بیش از یعقوب می‌خواهد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر