1 گر در آید شب عید از درم آن صبح امید شب من روز شود یک سر و روزم همه عید
2 خستگیهای مرا عشق به یک جو نگرفت لاغریهای مرا دوست به یک مو نخرید
3 غنچهای در همه گلزار محبت نشکفت گلبنی در همه بستان مودت ندمید
4 هم سحابی ز بیابان مروت نگذشت هم نسیمی ز گلستان عنایت نوزید
5 صاف بیدرد کس از ساقی این بزم نخورد گل بی خار کس از گلبن این باغ نچید
6 نه مسلمان ز قضا کامروا شد نه یهود نه شقی مطلبش از چرخ برآمد نه سعید
7 رهروی کو که درین بادیه از ره نفتاد پیروی کو که درین معرکه در خون نتپید
8 نیک بخت آن که در این خانه نه بگرفت و نه داد تیزهوش آن که در این پرده نه بشنید و نه دید
9 از مرادت بگذر تا به مرادت برسی که ز مقصود گذشت آن که به مقصود رسید
10 وقتی آسوده ز آمد شد اندیشه شدیم که در خانه ببستیم و شکستیم کلید
11 ما فروغی به سیهروزی خود خوشنودیم زآن که هرگز نتوان منت خورشید کشید
دیدگاهها **