- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر نقاب بت من ز چهره بگشاید بسا دلی که به شوخی به غمزه برباید
2 ز لوح خاطر من یاد دوست نتوان برد ولی اگر بکند یاد ما دمی شاید
3 دلا به گردش و دور زمانه باید ساخت نه آنچنان که بباید چنانکه می آید
4 صبا بیار ز زلف نگار ما بویی که تا دماغ دل من از آن بیاساید
5 بدان نگار جفاجوی ما بگو تا کی فراق خون دلم را ز دیده پالاید
6 چرا به خون من خسته دل کمر بستست نیرزد آنکه دو دستش به خون بیالاید
7 هلال طاق دو ابروی او عظیم خوشست چه حاجتست که آنرا به وسمه آراید