- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر عقد میفروشت زشراب حل نسازد بگذر که حل مشگل بجز از اجل نسازد
2 بقمار عشق دارم سر پاکبازی اما بکجاست آن حریفی که ره دغل نسازد
3 همه چون شهاب ثاقب بگریز از آن مصاحب که بکعبه پشت کرد و به بت وهبل نسازد
4 زبلند و پست هامون نکند حدیث مجنون نبود حریف لیلی که بکوه و تل نسازد
5 فلک ار بکین بگردد خللی کنم بکارش تو بگو بکارمستان پس از این خلل نسازد
6 ره دل بر آستانت چو ببست پاسبانت بسگان تو نشاید که علی الاقل نسازد
7 ندهد زنیش زنبور زدست نوش لعلت مگر آن مذاق بیذوق که با عسل نسازد
8 جسدی و نفس و روحی زمی مغانه جستم تو بگو که کیمیا گر جز ازین عمل نسازد
9 زعلی بجوی آشفته تو حل مشگل خود که حکیم دهر مشگل بزمانه حل نسازد