- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است
2 بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ این نیز دلیل است که از خود نبریده است
3 بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش زان روی که غورهست و به حلوه نرسیده است
4 گوید که خدا بینم از آن روی به پرسید گر گفت بدیدم به خدا هیچ ندیده است
5 بسیار گزیده ست به حسرت سر انگشت یک روز به عشرت لب ساغر نگزیده است
6 کردست به مسجد به صوامع طلب دوست او با من و بنگر به کجاها طلبیده است
7 پنداشت که آواز کمال است ز خرقه آوازه فی جنتی آری نشنیده است