1 گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
2 چون از کرشمه دست به تیر و کمان کند کاش استخوان سینه ما را نشان کند
3 در دست هر کسی نفتد آستین بخت الا سری که سجدهٔ آن آستان کند
4 گر عقل خواند از قد او خط ایمنی اول علاج فتنهٔ آخر زمان کند
5 گر عشقم آشکار شد، انکار من مکن کاتش به پنبه کس نتواند نهان کند
6 من پیر سالخوردهام او طفل سالخورد چندان مجال کو که مرا امتحان کند
7 گاهی ز می خرابم و گاهی ز نی کباب کو حالتی که فارغم از این و آن کند
8 تنگ شکر شود همه کام و دهان من چون دل خیال آن بت شیرین دهان کند
9 سیمرغ کوه قاف حقیقت کنون منم کو عارفی که قول مرا ترجمان کند
10 باید رضا به حکم قضا بود و دم نزد مرد خدا چسان گله از آسمان کند
11 طوطی ز شرم نطق فروغی شود خموش هر گه بیان از آن لب شکرفشان کند
دیدگاهها **