- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را که تنها ترک چشمش بر سپاهی میزند خود را
2 ز تابم میکشد اکثر نگاه دیر دیر او که بر قلب دل من گاه گاهی میزند خود را
3 ندارد چون دل خود رای من تاب نظر چندان چه بر شمشیر مردم کش نگاهی میزند خود را
4 گلی کز جنبش باد صبا آزرده میگردد چرا بر تیغ آه بیگناهی میزند خود را
5 مه نو سجدههای سهو میفرمایدم امشب به صورت بس که بر طرف کلاهی میزند خود را
6 سواری گرم قتلم گشته و من منفعل مانده که گیتی سوز برقی بر گیاهی میزند خود را
7 عنانش محتشم امروز میگیرم تماشا کن که چون بر پادشاهی دادخواهی میزند خود را