- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر شهر حرام است و گرماه صیام است بودن نفسی بی می و معشوق حرام است
2 آورده برفتار صنوبر که خرام است کردست بپا شور قیامت که قیام است
3 دل برده بیک عشوه که این رسم نگاه است جان داده بیک گفته که این طرز کلام است
4 زاهد مگر از وعده ی جنت برد از راه آنرا که نه در کوی خرابات مقام است
5 با غیرنه خشمی، نه بما گوشه ی چشمی چیزی که در او جای نشاط است کدام است