گر آن جهان طلبی، کار از اوحدی مراغه‌ای قصیده 3

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

گر آن جهان طلبی، کار این جهان دریاب

1 گر آن جهان طلبی، کار این جهان دریاب به هرزه می‌گذرد عمر، وارهان، دریاب

2 تو غافلی و رفیقان به کار سازی راه چه خفته‌ای؟ که برون رفت کاروان، دریاب

3 هزار بار ترا بیش گفته‌ام هر روز که : هین! شبی دوسه بیدار باش، هان! دریاب

4 جوان چو پیر شود، کار کرده می‌باید ز پیر کار نیاید، تو، ای جوان، دریاب

5 زمانه می‌گذرد، چون زمین مباش، زمن قبول کن، ز من ای خواجه، این زمان دریاب

6 ترا شکار دلی، گر ز دست برخیزد سوار شو، منشین، سعی کن، روان دریاب

7 گرت به جان خطری میرسد تفاوت نیست قبول خاطر صاحب دلان بجان دریاب

8 ورت نگه کند از گوشه‌ای شکسته دلی غلط مشو، که فتوحیست رایگان، دریاب

9 به هیچ کار نیایی چو ناتوان گردی کنون که کار به دستست، می‌توان، دریاب

10 اقامت تو بدنیا ز بهر آخرتست چو این گذشت به غفلت مکوش و آن دریاب

11 شنیده‌ای که چها یافتند پیش از تو؟ تو نیز آدمیی، جهد کن، همان دریاب

12 به پیشگاه بزرگان گرت رها نکنند فقیر باش و زمین بوس و آستان دریاب

13 ز عمر عاریتی، اوحدی، بمیر امروز پس آنگهی برو و عمر جاودان دریاب

14 مکن ز یاد فراموش روز دشواری که با تو چند بگفتم که: ای فلان، دریاب

عکس نوشته
کامنت
comment