- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر آن جهان طلبی، کار این جهان دریاب به هرزه میگذرد عمر، وارهان، دریاب
2 تو غافلی و رفیقان به کار سازی راه چه خفتهای؟ که برون رفت کاروان، دریاب
3 هزار بار ترا بیش گفتهام هر روز که : هین! شبی دوسه بیدار باش، هان! دریاب
4 جوان چو پیر شود، کار کرده میباید ز پیر کار نیاید، تو، ای جوان، دریاب
5 زمانه میگذرد، چون زمین مباش، زمن قبول کن، ز من ای خواجه، این زمان دریاب
6 ترا شکار دلی، گر ز دست برخیزد سوار شو، منشین، سعی کن، روان دریاب
7 گرت به جان خطری میرسد تفاوت نیست قبول خاطر صاحب دلان بجان دریاب
8 ورت نگه کند از گوشهای شکسته دلی غلط مشو، که فتوحیست رایگان، دریاب
9 به هیچ کار نیایی چو ناتوان گردی کنون که کار به دستست، میتوان، دریاب
10 اقامت تو بدنیا ز بهر آخرتست چو این گذشت به غفلت مکوش و آن دریاب
11 شنیدهای که چها یافتند پیش از تو؟ تو نیز آدمیی، جهد کن، همان دریاب
12 به پیشگاه بزرگان گرت رها نکنند فقیر باش و زمین بوس و آستان دریاب
13 ز عمر عاریتی، اوحدی، بمیر امروز پس آنگهی برو و عمر جاودان دریاب
14 مکن ز یاد فراموش روز دشواری که با تو چند بگفتم که: ای فلان، دریاب