گر چنین در ضعف دایم بگذرد از جویای تبریزی غزل 932

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من

1 گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من

2 با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من

3 گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم شد نهان در پرده های دل ز بس آمال من

4 نور شمع جان مرا در پرده هستی ازوست می شود فانوس بزم آیینه را تمثال من

5 بسکه احوالم نهان در گرد کلفت گشته است بسکه احوالم نهان در گرد کلفت گشته است

6 موج سان جویا خورد جوهر بهم آیینه را دیده بگشاید اگر بر صورت احوال من

عکس نوشته
کامنت
comment