اگر کسی گوید که قوت ممیزه نتواند که مر تلخ را شیرین و ترش را شور یا زشت را نیکو بیند . ,
1 مرد چو با خویشتن شمار کند داند کاین چرخ می شکار کند
2 مار جهان را چو دید مرد به دل دست کجا در دهان مار کند؟
1 چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید گل بیاراید و بادام به بار آید
2 روی بستان را چون چهرهٔ دلبندان از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
1 آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟ گر به دل اندیشه کنی زین رواست
2 گشتن گردون و درو روز و شب گاه کم و گاه فزون گاه راست