- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر هیچ میتوانی ای دل گزارشی کن با حامیِ عنایت ما را سپارشی کن
2 تنها نشین ندارد از عمر هیچ لذت در بار هر دو عالم ترتیب گردشی کن
3 مملو شدهست طبعت از لقمهی مخالف از ریزهی محبت خود را جوارشی کن
4 خواهی که از من و ما یک ره خلاصیابی از خویشتن برون آ جهدی و کوششی کن
5 حامی کار ما شو یکباره یار ما شو میدان شدهست خالی برخیز چالشی کن
6 تیغ ظهور برکش آفاق کن مسلّم شاهانه لشکری کش مردانه جنبشی کن
7 یک رنگ شو نزاری در باز هر چه داری بر آستان مردان بنشین و پوزشی کن
8 در کنجِ خویش ساکن بنشین و همچو مردان از خاک کعبه فرشی وز سنگ بالشی کن