1 گر نه به چشم مردمی سوی تو بنگرد فلک خشم تو در دو چشم او مردمک استخوان کند
2 آنچه به یک زمان کند کین تو خالی از زمین قوت و گردش فلک راست به صد قران کند
3 گوهر آبگینه را لعل سیاوشی مخوان زآنکه مرا به شبهه آن خون سیاوشان کند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دلا دلا ز بلا هیچگونه نهراسی حدیث عشق کنی و حریف نشناسی
2 کمر به عشق بتانی ببسته که میان ببسته اند به زنار های شماسی
1 روز طرب رخ نمود روزه به پایان رسید رایت سلطان عید بر سر میدان رسید
2 خسرو شب سجده برد بر در سلطان روز دوش ز درگاه او پشت به خم زآن رسید
1 عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **