گر آید نسیمی ز سوی نگار از جهان ملک خاتون غزل 734

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

گر آید نسیمی ز سوی نگار

1 گر آید نسیمی ز سوی نگار کنم جان و دل بر نسیمش نثار

2 دماغم بیاساید از بوی او جهان تازه گردد به باد بهار

3 بهار آمد و باد نوروز باز بیاورد بویی چو مشک تتار

4 چه مشک و چه عنبر چه کافور و گل بود همچو بوی سر زلف یار

5 به سوی گلستان اگر بگذرد فرو ریزد از شرم او گل ز بار

6 خجل گردد از قامتش نارون به خاک افتد از شرمساری چنار

7 بنفشه خجل گشت از زلف او فتاده به پایش چنین سوگوار

8 سرافکنده نرگس به پیشش کنون ز مستی چشمش شده در خمار

9 ز شرم رخش ارغوان شد بنفش تو خیری نگر کاوست زار و نزار

10 زبان آوری کرد سوسن از آن میان ریاحین چنین است خوار

11 سمن با رخش لاف می زد به حسن به جان آمد او را ز گل نوک خار

12 شقایق فروغ جمالش بدید شد از رنگ رخسار او شرمسار

13 به پیش گلستان رویش به باغ نیامد گل و یاسمن در شمار

14 چو در بوستان بگذرد سرو ناز سراید چو مستان ز مهرش هزار

15 مرا آرزو هست در فصل گل میان چمن یارم اندر کنار

16 شکوفه چو بشکفت در بوستان چو سیمش برافشان به پای نگار

17 جهان خوش شد و نیست ما را خوشی که جز غم نباشد درین روزگار

عکس نوشته
کامنت
comment