- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نسیم کوی او دارد مسلمانان نسیم جان همی باید فدا کردن نسیمش را نه سیم
2 روزگارم بس مشوّش کرده ای چون زلف خود بی تو در تن می نخواهم جان شیرین حق علیم
3 گر بود با دوست دوزخ هست فردوس برین ورنه بی او کی توانم دید جنّات نعیم
4 وعده ای دادی که کامت می دهم یک شب بده وعده خود را وفا کن عادتست این از کریم
5 گر خراج زلف و لعلت ملک هم باشد رواست با دو زلف همچو جیم و با دهان همچو میم
6 هر زمان خویت عزیز من دگرگون می شود ای دریغا گر تو را بودی مزاجی مستقیم
7 جز غمت در دل نیاید هر زمان در عشق تو جز خیالت نیست ما را مونس و یار و ندیم
8 آهنین پولاد را آه دل من نرم کرد واین دل چون سنگ او بر ما نمی گردد رحیم
9 سالها بگذشت تا یادم نیارد در جهان خود نمی گویی که هرگز بنده ای دارم قدیم