- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر ز عین جفا چشم او دلم بشکست چه مردمی متوقع بود ز کافر مست
2 مرا که مرغ دل از قید دام فارغ بود به حلقه موی یکی طره شد دگر پا بست
3 چو نخل قد تو در باغ سینه بنشاندم به سینه تیر تو چون نخل دیگرم ننشست
4 خودی فروخته رندان می مغانه خرند نه خود پرست چو شیخ است رند باده پرست
5 ز اوج میکده نایم به بام چرخ فرو که همتم نکند میل سوی منزل پست
6 ز دست مغبچه می نوش سازم ای زاهد که هست کوثر و حور این دو در جهان گر هست
7 به باده هستی خود را بشوی ای فانی که از هزار بلا رست آنکه از خود رست