- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر فراق نباشد چه دوزخ و چه بهشت چو اصل صورت معنی بود چه خوب و چه زشت
2 اگر نه بی تو بمانم چه ترسم از دوزخ وگر نه روی تو بینم چه می کنم ز بهشت
3 نه واقفم متقبل نه جاهلم منکر نه اهل مسجد و محراب و کعبه و نه کنشت
4 کنشت و کعبه تعلق به وجه صدق کند رواست از همه جانب نیاز پاک سرشت
5 کجاست خواجه مجال تصرف اندر غیب که داند آن که قضا بر سر من و تو نوشت
6 به آن که آمده ای رغبتت بر آن دارد به جهد تو نشود مهره ی بلور انگشت
7 طمع مکن که به کوشش درست باز آید به جای خویش چو از کالبد برون شد خشت
8 ولی شرایط ما نیست نا امید شدن که هیچ بنده به یک بار نا امید نگشت
9 نزاریا به نفس تازه دار جان امید که صد هزار درود و یکی ز جمله نکشت