-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر هلاک من است عنوانش سر نپیچم ز خط فرمانش
2 مرد میدان عشق دانی کیست آن که اندیشه نیست از جانش
3 کس به میدان عشق روی نکرد که نکردند تیربارانش
4 آرزومند مجلس سلطان صبر باید به جور درمانش
5 هیچ تیغی جدا نگرداند دست امید من ز دامانش
6 مردم از فتنه ایمنی جویند من و آشوب چشم فتانش
7 زاهد و گیسوان حورالعین من و زلفین عنبرافشانش
8 تشنهٔ لعل او کجا باشد التفاتی به آب حیوانش
9 که داری سر مسلمانی بگذر از چشم نامسلمانش
10 هست درمان برای هر دردی من و دردی که نیست درمانش
11 واقف از حالت فروغی کیست آن که افتد ز چشم جانانش