- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر شود آن روی روشن جلوهگر هنگام صبح پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح
2 از بناگوش تو و زلف توام آمد به یاد چون دمید از پرده شب روی سیمینفام صبح
3 نیمشب با گریه مستانه حالی داشتم تلخ شد عیش من از لبخند بیهنگام صبح
4 خواب را بدرود کن کز سیمگون ساغر دمید پرتو می چون فروغ آفتاب از جام صبح
5 شستوشو در چشمه خورشید کرد از آن سبب نور هستی بخش میبارد ز هفت اندام صبح
6 گر ننوشیده است در خلوت نبید مشک بوی از چه آید هر نفس بوی بهشت از کام صبح ؟
7 میدود هرسو گریبان چاک از بیطاقتی تا کجا آرام گیرد جان بیآرام صبح ؟
8 معنی مرگ و حیات ای نفس کوتهبین یکیست نیست فرقی بین آغاز شب و انجام صبح
9 این منم کز ناله و زاری نیاسایم دمی ورنه آرامش پذیرد مرغ شب هنگام صبح
10 جلوه من یک نفس چون صبح روشن بیش نیست در شکرخندی است فرجام من و فرجام صبح
11 عمر کوتاهم رهی در شام تنهایی گذشت مردم و نشنیدم از خورشیدرویی نام صبح