-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر گذر افتد، چو باد صبح، بر خاک منش همچو گرد از خاک برخیزم، بگیرم دامنش
2 در هوایش گر رود ذرات خاک من بباد از هوا داری در آیم ذره وار از روزنش
3 آن پریرو را چه لایق کلبه تاریک دل؟ مردم چشمست، بنشانم بچشم روشنش
4 گر شبی لطف تنش بر پیرهن ظاهر شود از خوشی دیگر نگنجد در قبا پیراهنش
5 از لطافت دم مزن، ای گل، بآن نازک بدن زانکه گردم می زنی آزرده می گردد تنش
6 تا بگردن غرق خونم، دیده بر راه امید گر بخون ریزم نیاید، خون من در گردنش
7 خاک شد مسکین هلالی در ره آن شهسوار تا لگدکوب جفا گردد چو نعل توسنش