1 گر مرا عقل کشد پای و سر اندر زنجیر نیست از کوی توام یک نفس ای دوست گزیر
2 میل هر چیز به اصل و مرا میل به تو همچنان است که آتش متعلق به اثیر
3 هرچه جز قامت تو گر همه اوج فلک است راستی در نظر همّت من هست قصیر
4 این توان گفت که خورشید غلام رخ توست در نکویی به تو چیزی نتوان کرد نظیر
5 گر به دامن کشیاش تربیتی فرمایی هر شب از چرخ ببوسد قدمت بدر منیر
6 از سر زلف به عطّار صبا ده تاری تا دماغ من بیمغز کند پر ز عبیر
7 ناف آهوی خَتن خشک شود در شکمش گر به چین برگذرد باد ز کویت شب گیر
8 مرده از بوی عرقچین تو جان یابد باز قرطهٔ یوسف یعقوب نکرد این تأثیر
9 هم ز جایی بود آشوب نزاری آری بلبل شیفته بر هرزه نیاید به نفیر
دیدگاهها **