اگر شود شب وصلت مرا از جهان ملک خاتون غزل 1327

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

اگر شود شب وصلت مرا شبی روزی

1 اگر شود شب وصلت مرا شبی روزی به اوج چرخ فلک سرکشم به پیروزی

2 سنان غمزه مزن بیش ازین به جان و دلم که چشم مست تو مشهور شد به دلدوزی

3 چراغ وصل تو جانا که شمع مجلس ماست ببرد دل ز من خسته در دل افروزی

4 به شمع گفتم پروانه ضعیف منم مراست سوختن عادت تو از چه می سوزی

5 جواب داد مرا شمع و گفت پروانه تو سوختن ز سر عشق از من آموزی

6 به یک زمان تو بسوزی به نور طلعت ما منم که سوخته ام در غمش شبانروزی

7 منم ز صحبت شیرین نگار خود محروم بر آتشم ز غم و خون دیده ام روزی

8 شب دراز، من از دیده خون دل بارم به روز اوّل عمرم نه روز امروزی

9 تو گر بسوزی آخر خلاص ممکن هست مرا ز سوز خلاصی نمی شود روزی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر