اگر مفارقت ای از حکیم نزاری قهستانی غزل 172

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است

1 اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است دل تو را نتوان گفت دل که سندان است

2 اگر شکیب ندارد نیازمند وصال بدش مگو که مشتاق روی جانان است

3 اگر گدایی عاشق شود خجل مکنش به سرزنش که اسیر ایاز سلطان است

4 هر آدمی که پری پیکری به دست نکرد هنوز حاشا در پای گاه حیوان است

5 در آن وجود که از عشق جنبشی نبود بود معاینه چون صورتی که بی جان است

6 تورا عذاب شب گور هایل است و مرا عذاب روز جدایی هزار چندان است

7 زباد رایحه ی شهرِ دوست می آید مگر برید صبا هد هد سلیمان است

8 قیاس کن تو که فردوس مطلق است عراق مرا چه فایده چون دوست در قهستان است

9 گریز کردن از اصحاب غیر مصلحت است علی الضروره اگر عزمشان به ایران است

10 به اتفاق رفیقان مشوش احوال اند نه هم نزاری و بس زین سفر پشیمان است

عکس نوشته
کامنت
comment