- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است دل تو را نتوان گفت دل که سندان است
2 اگر شکیب ندارد نیازمند وصال بدش مگو که مشتاق روی جانان است
3 اگر گدایی عاشق شود خجل مکنش به سرزنش که اسیر ایاز سلطان است
4 هر آدمی که پری پیکری به دست نکرد هنوز حاشا در پای گاه حیوان است
5 در آن وجود که از عشق جنبشی نبود بود معاینه چون صورتی که بی جان است
6 تورا عذاب شب گور هایل است و مرا عذاب روز جدایی هزار چندان است
7 زباد رایحه ی شهرِ دوست می آید مگر برید صبا هد هد سلیمان است
8 قیاس کن تو که فردوس مطلق است عراق مرا چه فایده چون دوست در قهستان است
9 گریز کردن از اصحاب غیر مصلحت است علی الضروره اگر عزمشان به ایران است
10 به اتفاق رفیقان مشوش احوال اند نه هم نزاری و بس زین سفر پشیمان است