گر سینه شود سینا، بی تاب از حزین لاهیجی غزل 949

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی

1 گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی

2 آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی

3 آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما چون اختر از آن شبها، چشمم نگرانستی

4 نگذاشت مرا حسرت، با هجر و وصال او اکنون من مجنون را، نه این و نه آنستی

5 حیرت من بی سامان، از مایهٔ دل دارم در خاک هم از چشمم، خونابه روانستی

6 از مرگ نیندیشم، جان گر به تو پیوندد پیری چه زیان دارد گر عشق جوانستی؟

7 لطف تو همی باید، تا هجر کران گیرد از خود شده ام امّا، دوری به میانستی

8 جم رفت و فریدون هم، زین کاخ دو در بیرون این کلبه که می بینی، میراث کیانستی

9 با عارف رومی شد، هم نغمه حزین ، کلکم این پرده که می سنجم، زان جان جهانستی

عکس نوشته
کامنت
comment