-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر از روی تو افتد عکس بر آب شود جانرا مصور چهره در آب
2 ترا تا دیدم از جمع لطیفان نیاید هیچ در چشمم مگر آب
3 ز مهر عارضت چشمم پر آبست بلی خورشید آرد در نظر آب
4 شد آب از شرم رویت شمع از آنسان که تا پایش گرفت از فرق سر آب
5 مگر وصف لبت در مصر گفتند که در نی شد ز شرم آن شکر آب
6 مشو از چشم من دور ار چه باشد مرا در چشم دائم بر گذر آب
7 بعهد ترکتاز چشمت ار چه نماند ابن یمین را در جگر آب
8 ولی دارد ز فیض هندوی چشم هنوز از جمله اشیا بیشتر آب