اگر به دست من افتد دوباره ساغر از سعیدا غزل 396

اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش

1 اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش به هر دو دست زنم جام عیش بر سر عیش

2 به آه یأس و ندامت تمام خواهم سوخت شبی که چرخ مرا افکند به بستر عیش

3 قماش عیش که نقشش بر آب می بینم مکن سرور تو بر این بساط کم بر عیش

4 در این زمانه چو عنقا وجود نایاب است صفای وقت، دل با حضور [و] پیکر عیش

5 مرا به خانهٔ عشرت دگر مبر ای دل که اوفتاده چه سرها ز پای بر در عیش

6 چه نیش ها که سعیدا به نوش عشرت نیست مزن تو سینهٔ عریان خود به خنجر عیش

عکس نوشته
کامنت
comment