- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر از چهره ذاتش برافتد برده اسما ز تاب پرتو حسنش فنا گردد همه اشیا
2 ز جام باده عشقش همه ذرات سرمستند گرفت آفاق ازین معنی سراسر فتنه و غوغا
3 همان یک باده با هر کس دهد ساقی ز دیگر جام کند وامق ز عذرا مست و مجنون از رخ لیلی
4 تجلی میکند هر دم بعالم شاهد حسنش اگر دیدار میخواهی بیاور دیده بینا
5 چو از رخ پرده بردارد جمال خود بیاراید همه اعضای من گردد سراسر دیده سرتاپا
6 که تا هر جا بهر عاشق نماید شیوه دیگر گهی مسجد کند منزل گهی میخانه را مأوی
7 به حسن تازه هر ساعت نماید یار دیداری از آن رو دایما بودست اسیری واله و شیدا