- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج ور کشد سر ز علاج من بی دل چه علاج
2 کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشید غیر زورق کشی خویش به ساحل چه علاج
3 قتل شیرین چو شد از تلخی جان کندن صبر غیر منت کشی از سرعت قاتل چه علاج
4 دست غم زنگ ز پیشانی خدمت چو زدود جز به تقصیر شدن پیش تو قایل چه علاج
5 نیم بسمل شده را خاصه به تیغ چو توئی جز نهادن سر تسلیم به سمل چه علاج
6 نقد دین گرچه ندادن ز کف اولیست ولی ترک چشم تو چو گردیده محصل چه علاج
7 گو دل تازه جنون باش به زلفش دربند اهل این سلسله را جز به سلاسل چه علاج
8 محتشم رفتن از آن کوست علاج دل تو لیک چون رفته فروپای تو در گل چه علاج