ای گر درآید از از حکیم نزاری قهستانی غزل 1340

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای گر درآید از درم سرمست یار قاینی

1 ای گر درآید از درم سرمست یار قاینی بر جان نهم، بر دل نهم، دستِ نگار قاینی

2 مردم نمیگویم ز که مستم نمیگویم ز چه مشهور باشد در جهان چشم خمار قاینی

3 آرامِ جانی یافتم کز دل قرارم می برد دل بردن و جان سوختن این است کارِ قاینی

4 نخّ و نسیج انداخته شمع از میان برداشته یا رب توان خفتن چنین شب در کنارِ قاینی

5 زهره ندارم کاین سخن پیش کسی پیدا کنم آری چه غم چون می برم غم یادگارِ قاینی

عکس نوشته
کامنت
comment