1 گر دگر باره مرا با تو وصالی باشد خوش ملاقاتی و بس نادره حالی باشد
2 جان و دل همرهِ اویاند مگر عرضه کند حال مسکینیِ من گرچه محالی باشد
3 جز صبا معتمدی نیست که در هر سحری بگذرد بر در و بام تو مجالی باشد
4 محرمی را چه شود گر بفرستی گه گه باشد آخر که مرا از تو سوالی باشد
5 گر کنی سوخته ای را به سلامی دل شاد عُهده در گردن من گرت وَبالی باشد
6 یک شبم بار ده و چند قدح بر سر کن آب انگور ز دست تو زلالی باشد
7 پاک رو باش تو وز تهمت جاهل مندیش کان به نزدیک خردمند خیالی باشد
8 حاسد و خصم بود بر عقبش بسیاری هرکه را نادره تر حسن و جمالی باشد
9 روشنایی بهشت است که می افزاید نظری پاک که بر چشم غزالی باشد
10 هیچ بدگوی ز ما نیک نیفتاد آری خود در این باب نزاری زده فالی باشد