گر خود هزار سنگ ملامت به از کمال خجندی غزل 766

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم

1 گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم چندانکه زنده ام غم آن سپمپر خورم

2 آبی که از سفال سگانش رود به حلق به زآن شراب لعل که از جام زر خورم

3 ریزم به باده خون جگر گره برم به کار بی روی بار باده به خون جگر خورم

4 آید خوشم چو باد که بر فرگی زند مشتی که از رقیب نو بر چشم تر خورم

5 تبری به چشم خوردم و سپری نشد از آن بفرست دیگری که به چشم دگر خورم

6 عمر ست بار و حلق جهان در دعای او من در دعای خویش که از عمر برخورم

7 گفتی کمال هیچ مگوی این دهن ببوس من طوطیم سخن کنم آنگه شکر خورم

عکس نوشته
کامنت
comment