1 اگر اسیر کسی ام که میر خوبان شد نه من نخست کسی ام کاسیر خوبان شد
2 شکیب کردن نادلپذیر دان ز دلی که بسته سخن دلپذیر خوبان شد
3 نباشد ایمن گر کوه را سپر سازد تنی که او هدف زخم تیر خوبان باشد
1 کس را بر اختیار خدای اختیار نیست بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
2 قسمت چنان که باید کردست در ازل و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
1 تا تو را در جهان بقا باشد عز و اقبال در قفا باشد
2 ای بزرگی که تابش خورشید پیش رای تو چون سها باشد
1 آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
2 زین پس نرود پیش به ما برستم کس بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار