گر بنویسم که چون از حکیم نزاری قهستانی غزل 848

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم

1 گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم دود برآرد قلم از ورق دفترم

2 جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی هین که گره می شود بی تونفس دربرم

3 هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم

4 عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف چند چنین شب به روز روز به شب می برم

5 نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ تا شب محنت چنین چند به روز آورم

6 عمر ندانم که چند پای بدارد چنین بخت ندانم که کی دست نهد برسرم

7 بر پی دل در به در بیهده جان می دهم وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم

8 از لگد سرزنش وز غرض بد کنش خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم

9 کار نزاری کنون زاری زارست و بس چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم

عکس نوشته
کامنت
comment