- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم دود برآرد قلم از ورق دفترم
2 جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی هین که گره می شود بی تونفس دربرم
3 هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم
4 عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف چند چنین شب به روز روز به شب می برم
5 نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ تا شب محنت چنین چند به روز آورم
6 عمر ندانم که چند پای بدارد چنین بخت ندانم که کی دست نهد برسرم
7 بر پی دل در به در بیهده جان می دهم وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم
8 از لگد سرزنش وز غرض بد کنش خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم
9 کار نزاری کنون زاری زارست و بس چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم