گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو از جامی غزل 103

گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت

1 گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت

2 گیسو اندر پاکشان روزی برون آ تا شود چون بهشت ای حوروش خاک درت عنبر سرشت

3 رشته جان است ایوان وصالت را کمند وه که چرخ تیز گرد این رشته را کوتاه رشت

4 بت پرستان را ز دل سر برزند نور یقین گر ز شمع رویت افروزند قندیل کنشت

5 یافت چشم از نم خلل تا در تو تخم مهر رست خانه ویران شد ز باران گر چه خرم گشت کشت

6 بستم آن خط نقش در دل طی کنم طومار عیش چون نوشتم نامه را ناچار در باید نوشت

7 نامه شوق است از جامی به جانان این غزل نام خود اینک به خون دیده در پایان نوشت

عکس نوشته
کامنت
comment