اگر ز کاوش مژگان او دلم از عرفی شیرازی غزل 304

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد

1 اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد

2 دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد

3 کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند که گاه گریه، برون، ز چشم مجنون شد

4 امید من به محبت، زیاده، چون نشود؟ که دوشِ کوهکن، آرامگاه گلگون شد

5 ز بت نه گوشهٔ چشمی، نه چین ابرویی به حیرتم که دل برهمن ز کف چون شد

6 فغان ز طبع تو عرفی، مگو، بگو کز تو طبیعتت سبب شهرت همایون شد

عکس نوشته
کامنت
comment