1 اگر آهی کشم از فرقت یار بسوزد ملک هند و اهل تاتار
2 بنا فایز ز وصلت گشته محروم کشد از دل همی آه شرربار
1 مرا در پیش راهی پر ز بیم است ازین ره در دلم خوفی عظیم است
2 برو فایز میندیش از مهابت که آنجا حکم یا رب رحیم است
1 شدم غافل اسیر چشم مستش به نادانی بدادم دل به دستش
2 به دست طفل فایز شیشه دل چرا دادی که تا دادی شکستش؟
1 به تیرم زد کمان افکند در پشت که یعنی من ندانم کی تو را کشت
2 تو خود اثبات کردی قتل فایز به خونم کرده ای رنگین سرانگشت