1 اگر حرفی ز سوز آتش عشقش بیان کردم به رنگ شمع محفل خویش را صرف زبان کردم
2 فغانم از گداز آتش غم اشک حسرت شد بحمدالله که درس ناله را امشب روان کردم
3 کشیدم بر سر آخر پردهٔ رسوایی عشقش به جیب پارهٔ خود غنچه سان خود را نهان کردم
4 خیال مهر رویی بر دلم تابیده است امشب زمین را از فروغ کوکب اشک آسمان کردم
5 چو صبح از ساغر خورشید جویا در دم پیری چراغ خویش روشن از شراب ارغوان کردم
دیدگاهها **