گر همچو عود جا دهدم یار در کنار از جامی غزل 245

جامی

جامی

جامی

گر همچو عود جا دهدم یار در کنار

1 گر همچو عود جا دهدم یار در کنار از دست او کنم بر او ناله های زار

2 گویم بدو که ای به سرانگشت مرحمت بگرفته نبض مضطربم را طبیب وار

3 در اضطراب نبض مرا اختیار نیست عشق تو برده است ز دست من اختیار

4 از گوشمال هجر تو چون ناله برکشم گوشی به ناله های من هجر دیده دار

5 عاشق که نالد از غم هجران بدان خوش است کآواز ناله را برساند به گوش یار

6 بلبل شود دراز زبان در نوای شوق چون گوش خویش پهن کند گل ز شاخسار

7 گویند بهر چیست چنین بی قراریت چون در کنار یار بود هر دمت قرار

8 گویم که تا غبار دویی در میانه هست باشد نهفته چهره وحدت درآن غبار

9 جامی به آب دیده نشان آن غبار را تا بی غبار یار شود برتو آشکار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر