-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر همچو عود جا دهدم یار در کنار از دست او کنم بر او ناله های زار
2 گویم بدو که ای به سرانگشت مرحمت بگرفته نبض مضطربم را طبیب وار
3 در اضطراب نبض مرا اختیار نیست عشق تو برده است ز دست من اختیار
4 از گوشمال هجر تو چون ناله برکشم گوشی به ناله های من هجر دیده دار
5 عاشق که نالد از غم هجران بدان خوش است کآواز ناله را برساند به گوش یار
6 بلبل شود دراز زبان در نوای شوق چون گوش خویش پهن کند گل ز شاخسار
7 گویند بهر چیست چنین بی قراریت چون در کنار یار بود هر دمت قرار
8 گویم که تا غبار دویی در میانه هست باشد نهفته چهره وحدت درآن غبار
9 جامی به آب دیده نشان آن غبار را تا بی غبار یار شود برتو آشکار