1 گر کنم جامه ها ز پیری چاک زآن ندارد به جبه پیری باک
2 گر نشاطی که در تن آمده بود به جوانی نشد به پیری پاک
3 مژده مرگ پیری آرد و بس گر کند در جهان پیری خاک
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا
1 چون چرخ قادر آمد و چون دهر کامگار خسرو علاء دولت سلطان روزگار
2 مسعود پادشاهی کاندر جهان ملک هست از ملوک گیتی شایسته یادگار
1 مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
2 ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به