1 گر کف پای تو را ز عشق ببوسم تا نکند بسدین لب تو فسوسم
2 روزی صد ره دو زلف غالیه بارت پای تو بوسند، من کیم که نبوسم
1 آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند
2 عنبرین گیسوی و مه دیدار آن دلبر مرا بی نیاز از صورت مانی و آزر کرده اند
1 نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
2 شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
1 چو کهربا شد برگ و چو لعل گشت عصیر گره گره چو زره شد ز باد روی غدیر
2 مشعبدی کند اکنون خزان همی به درست که وصف حال جهان را همی کند تغییر